KOAN

در مرکز باقی بمانید (تائو)

KOAN

در مرکز باقی بمانید (تائو)

دراز کش روی تخت٬ زیر صدای کلیدهای توی دست

                                        

هر کار هم که بکنی٬ نمی شود. اینجا هیچ پستویی نیست. هیچ اتاقکی یا راهرویی با پنجره ای هر چقدر کوچک که به خیابان آن طرفی باز شود. هر گز آن کسی را که ایستاده جایی درست همان نزدیکیها شاید فقط با صد قدم فاصله یا حتی کمتر٬ نخواهی دید.  

                                       

و چه بهتر که ایستادن تاکسی را هم نبینی. 

دراز کش روی تخت٬ زیر صدای کلیدهای توی دست. پرتاب دستت به خطا می رود٬ حشره پریده حتی زودتر از شروع تو. 

از تاکسی٬ تماس می گیرد. تماس از تاکسی. امواج بی خطوط. الفاظ بی مقصد. از شعرهایی می گویند که تاریخ مصرف ندارند یا حتی زودتر از موعد تولید شده اند. 

هر چه فاصله می گیری باز صدا٬ همان صداست. جاری می شود توی جوی سیال خیس خیابان ما. کف کفشها و تخت موزائیکهای کف فروشگاهها٬قاطی نایلن ها و دستهای ساییده. 

با ضربه  ملایم انگشت اشاره٬گلوله کوچک سفید روی زمین می غلتد. ذرات خاک احاطه اش می کند٬می چرخد تا کنج قهوه ای بوته کنار خیابان. 

کسی دور می شود. دهانش از بی طعمی طولانی آدامس به زبان کدهای نا شناس می دهد. کمی دل ضعفه و هوس مزمزه کردن چیزی. به کندی قدم بر می دارد. 

اتاق لبریز است از نوری غلیظ که بی اعتنا و گرم روی میز مالیده شده و تا کناره دیوار کش آمده. پشت پلکهای بسته سفید می شود. می رسد تا نزدیکیهای آن روزی که تمام خالی دست به سمت زمین کشیده می شد. سنگین و پوک و پارچه سفید پیچیده دور اش کافی بود برای باور همه چیز. 

صدای شیونی دور و مات در لایه ای از فکر و گل آبدار چسبیده به کف کفشها٬ همه چیز زیر زاویه کور نگاه مرد از پشت سرها و نگاههای خیس.  

حالا ظهر است. فقط اصطکاک زمان با پوست ما اینجا پیرمان می کند وگرنه ما نه از آن لحظه و نه از هیچ لحظه ای جم نخورده ایم.همان سکون و سنگینی که ممکن است در ابعاد بی درکی به یاد بیاوری.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد