KOAN

در مرکز باقی بمانید (تائو)

KOAN

در مرکز باقی بمانید (تائو)

از خانه ی این سوی پارگی

در اتاق باز بود. حتما همینطور بود. در اتاق باز بود و حرکت نیم دایره ای مرد از اتاق تا آشپزخانه با خمیدگی دست و صورتی که تاب می خوردند و به دنبالش می آمدند چند ثانیه ای طول کشید، اگرچه تاخیر اندکی به وضوح قابل مشاهده بود. اما در لحظه های بعدی مدام صدای دهان قطع می شد و دوباره می آمد، جایی که فکرش را نمی کردی. هرچند از این بابت می شد اطمینان داشت که این موضوع هم اتفاقی است و هم نه. اگر صدا قطع می شد، دختر بچه روی صندلی بود و اگر نمی شد، دختر آن بالا چسبیده بود به سقف دهان. مرد دندان ها را اگر روی هم می سایید کمی جابجایش می کرد. اگر زبانش را بالا می برد، خیس می شد. خیس که نه، کمی نمناک اما نه در آن حدی که پیراهنش بچسبد به زانوها و ساق ها. قطع شدن اتفاقی صدا، آن دو نفر دیگر را تحریک می کرد که از جایشان بلند شوند و به طرف او بیایند. هنوز سطح زمین تاریک بود. آنجا روی موزاییک ها، چراغ های نئونی که هر شب روشن می شد، کار نمی کردند یا شاید باید کسی از رویشان رد می شد که شروع کنند به قرمز شدن. پاها را بالا می بردند و پایین می آوردند و وقتی دیدند قرمز نئونی قطع می شود و دوباره برمی گردد اصلا قطع شدگی صدا را فراموش کردند و همینطور ادامه دادند البته کار بی خطری هم نبود. لابلای تمام موزاییک ها پارگی هایی بود که وقتی باد حرکتشان می داد به زحمت سوسوی نورهای کوچکی به چشم می خورد. این پارگی ها اما دست و پا گیر شده بودند و حتی وقتی مرد در عود صدای قطع شده، آمد دست آن دو نفر را بگیرد و متوقفشان کند در حالیکه آنها تقلا می کردند، لغزید و فریاد کشید. به نظر بدجور زمین خورده بود. دهانش درست روی یکی از پارگی ها قرار گرفته بود. حالا دختر بچه نمی دانست کجاست چون قرار نبود از روی صندلی بلند شود و نه روی سقف باشد. آنجا بود که خودش را پرت کرد از پارگی به سمت آن نورهای سوسو زن دور. مرد از جایش بلند شد و لباسش را تکاند. آن دو تا هم سعی کردند همانطور مثل قبل قوز کنند و وانمود کنند که اصلا نیستند. اما آشپزخانه را انگار بویی ور داشته بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد